حق تحصیل همگانی: جمهوری اسلامی دربرابر زنان
وبلاگ مقاومت
با توزیع دفترچه های انتخاب رشته کنکور سراسری ورودی دانشگاه ها در ایران و حذف پذیرش زنان از 77 رشته دانشگاهی، پرده به تمامی از یکی از بی سابقه ترین برنامه های زن ستیزانه جمهوری اسلامی کنار زده شده است. حرکت اخیر را باید در ادامه موجی از سیاست های زن ستیزانه ای دید که واکنشی بوده است به یکی از دغدغه های همیشگی سران جمهوری اسلامی: تحت کنترل درآوردن زنان.
سهراب بهداد و فرهاد نعمانی در کتاب «طبقه و کار در ایران» با استفاده از آمارهای رسمی اعلام شده توسط جمهوری اسلامی به خوبی نشان میدهند که جمعیت زنان شاغل در دههی اول پس از انقلاب نسبت به رشد جمعیت در همۀ سطوح کاهش یافته و علیرغم اینکه زنان ثروتمند و تحصیلکرده کمتر از زنان طبقات محروم در معرض این طرد شدگی بودهاند ولی این تبعیض حکومتی عملا فراگیر بوده است[1]. بهداد و نعمانی به درستی اشاره می کنند که این روند با معیارها و آمارهای کشورهای مسلمان در حال توسعه مانند مالزی و ترکیه نیز در تضاد بوده و خاص جمهوری اسلامی بوده است. این نزول موقعیت زنان با پایان جنگ و مرگ آیت الله خمینی، در طی دهه هفتاد و اوایل دههی هشتاد با شروع کجدار و مریز برنامههای لیبرالیزاسیون اقتصادی آرام آرام تکان خورده و بهبود یافت. چرا که طرد زنان از بازار کار نه نیازی مرتبط با توسعه سرمایه داری و متناسب با منطق انباشت سرمایه که همواره سیاستی دخالتگرانه از طرف حکومت پدرسالار جمهوری اسلامی بوده است [2]. در دورههای رونق اقتصادی با افزایش حجم فعالیت های اقتصادی، نیاز بازار کار به نیروی کار ارزان سبب افزایش حضور زنان در بازار کار و به تبع آن تعیینکنندگی نقش آنان در جامعه میشود و از این رو دست دولت برای اجرای منویات ایدئولوژیک و ضد زن در فضای جامعه بسته تر خواهد بود. با تمام اینها اگرچه در سالهای اخیر شمار زنان داوطلب کنکور و وارد شده به دانشگاهها همواره بیش از مردان بوده است اما این حضور هیچگاه حتی در هنگامه رونق اقتصادی با تعیین کنندگی حضور زنان در جامعه و سهم بیشتر زنان از بازار کار مترادف نبوده است بطوریکه علی رغم درصد بالای زنان تحصیل کرده در سال 80 نرخ بیکاری زنان بیش از 5 برابر نرخ بیکاری مردان بوده است [3].
افزایش تعداد زنان تحصیل کرده و توانمند در جامعه ایران اثرات عمیق سیاسی به جای گذاشته است که نمونه بارز آن را میتوان در افزایش مطالبات برابریطلبانه و حضور زنان در جنبشهای اجتماعی/سیاسی سالهای اخیر مشاهده کرد. حضور پررنگ زنان در دفاع از حقوق خود و دیگران در سالهای اصلاحات انکار ناشدنی بود و جرقههای بازگشت سیاستهای ضدزن حکومت هم بلافاصله پس از پیروزی احمدی نژاد مشاهده شد. اما با حضور تعیین کنندهی زنان در خیابان و در جنبش مردمی پس از انتخابات 88 به واقع هیچ تردیدی برای سران جمهوری اسلامی نماند که این وضعیت ابداً چیزی نبوده است که میخواستهاند. از همه مهمتر پیشی گرفتن خیره کننده و 20 درصدی زنان در کنکور دانشگاه های سال 90 از مردان، شکست سیاست های ضد زن جمهوری اسلامی را بیش از پیش نمایان کرده است. نگاهی به آمار شرکت کنندگان زن و مرد در کنکور سال 90 عدم تقارنی عمیق در تعداد شرکت کنندگان زن و مرد را در تمامی رشته ها جز ریاضی-فیزیک نشان می دهد. تصور اینکه بعد از چهار سال تحصیلات دانشگاهی تعداد زیادی از زنان -در برابر تعداد کمی از مردان- وارد بازار کار کشور شده و بر ضرب مطالبات زنان خواهند افزود، بی شک برای جمهوری اسلامی تصوری به غایت هراس آور بوده است. هراسی که با اعلام سهمیه های جدا برای پذیرش زنان و مردان در بسیاری از رشته های دانشگاهی و محرومیت زنان از تحصیل در شمار دیگری از رشته ها بیش از هر زمان دیگری این روزها رنگی جدی به خود گرفته است.
تصویر 1: آمار شرکت کنندگان در کنکور سراسری سال 90 به تفکیک جنسیت (خبرگذاری مهر)
در برابر خیزهای بلند زنان، حذف زنان در برخی دانشگاهها از رشته های فنی مهندسی و برخی رشتههای دیگر که دانشجویان آنها پس از فارغ التحصیلی شانس بیشتری برای پیدا کردن کار دارند، گویای نیات برنامه ریزان جمهوری اسلامی است: کاستن از جمعیت زنان تحصیل کرده و پس راندن آنها از خیابان از یک سو و مردانه کردن بیشتر و بیشتر فضای کار در روزهایی که به خاطر محاصره اقتصادی و موقعیت جنگی اساساً ارتش ذخیرهی بیکاران حتی اگر فقط جمعیت مردان را به حساب آوریم هم پرتعدادتر از هر زمان دیگری است.
از سوی دیگر اگرچه سیاست های اقتصادی نئولیبرالی جمهوری اسلامی در دولت احمدی نژاد هم تداوم داشته است اما این سیاست ها بیشتر در قالب واگذاری شرکتهای بزرگ و نهادهای تأمین اجتماعی عمومی و دولتی به طیفی از نظامیان و نیروهای امنیتی دنبال شده است. نئولیبرالیسم اقتصادی ای که به واقع از سویه های خفیف آزادسازی سیاسی موجود در سیاست گذاریهای دولت های قبل بی بهره بوده است. بورژوازی نظامی مجهول الهویهای که شکل گرفته است، اساساً به نیروی مردانهی سربازان و پاسداران آمیخته است. این طیف همنوا با منویات ایدئولوژیک ضد زن رهبر حکومت، انباشت سرمایه را در روندی که ربط چندانی به اقتصاد تولید و توسعه ندارد، پی میگیرد: در قاچاق، پولشویی و دلالی در بازار ارز و طلا. درآمد فراوان نفتی در این سالها رونقی در کار ملک و ملت پدید نیاورده است که به مانند سالهای دو دولت قبلی با نیاز ناگزیر به نیروی کار ارزان زنان، از شدت زن ستیزی کاسته شود.
به روشنی می توان دید که سیاست های زن ستیزانهی جمهوری اسلامی بیش از آنکه به دوراندیشی های اقتصادی متکی باشد، بر حفظ بالانس قدرت و ساختار موجود بنا شده است و زنان را همواره به عنوان خطری برای این بالانس قدرت دیده است. این سیاست ها در بهترین حالت حک و اصلاح وضعیت موجود در جامعه را نشانه رفته است تا بتواند نظم فاسد و پدرسالارانهی فعلی را دوام ببخشد. این راه و رسم اما چگونه می تواند ادامه پیدا کند؟ اگر فرض بگیریم که تحقق شرایطی همچون عربستان سعودی اساساً به دلایل تاریخی و وضعی جامعه از عهدهی جمهوری اسلامی خارج است، بی نیازی کشور از نیروی کار زنان فقط میتواند در حالت آشفتگی و رکود اقتصادی، مانند شرایط فعلی ادامه داشته باشد. ولی آیا این شرایط فاجعه بار اقتصادی حتی اگر دلخواه حکومت باشد، قابل دوام است؟
در فضای کنونی میتوان شباهت هایی میان حذف سیستماتیک زنان از دانشگاه ها و پروسه ای که از سال ها قبل در دل دولت اصلاحات برای تغییر سیستم آموزشی ایران دنبال شده و تا به امروز ادامه داشته است دید. پروژه خصوصی کردن و پولی کردن دانشگاه ها و به راه انداختن «صنعت کنکور» که در دولت اصلاحات شروع شده و نهایتا منجر به حذف بسیاری از فرودستان از فضای دانشگاه گردید. گروه هایی که نه توان رقابت با جوانان طبقه متوسط به بالا در صنعت کنکور را داشتند و نه سرمایه ای برای خرید تحصیلات از دانشگاهی های دولتی و آزاد. حذفی که جز مقاومت هایی خفیف مانعی در برابر خود ندیده و تحت منطق نئولیبرال «لزوم استقلال مالی دانشگاه ها» طبیعی سازی شده و پس از چندی به فراموشی سپرده شد. حال که زنان طبقات میانی و بالایی اجتماع نیز به این جمع انبوه از ایرانیان محروم از حق تحصیل پیوسته اند آیا نباید رساتر از قبل نه تنها در حمایت از حق تحصیل زنان بلکه در بازستاندن حق از دست رفته تحصیل رایگان برای همه مردم ایران سخن گفت؟ حال که دانشگاه به بی سابقه ترین شکل پس از انقلاب فرهنگی تحت هجوم حکومت قرار گرفته است آیا صدای مقاومتی شنیده خواهد شد؟
[1] برای مشاهده آمارهای دقیق رجوع کنید به کتاب «طبقه و کار در ایران» نوشته سهراب بهداد و فرهاد نعمانی، ترجمه محمود متحد. نشر آگاه 1387.
[2] و البته نکتهی جالب، استفادهی تبلیغاتی و فرصت طلبانهی حکومت از این حضور زنان در سالهای اخیر است. در این سالها هیچ مقالهی خارجی دربارهی زنان ایران منتشر نشده که در آن عدد شصت درصد دانشجوی زن در مقابل چهل درصد مرد نیامده باشد و در آن به یک کشور مسلمان خاورمیانهای تعظیمی تقدیم نشده باشد..
بیان دیدگاه