روزجهانی کودک بر کودکان فردا مبارک باد.

روزجهانی کودک بر کودکان فردا مبارک باد!
کودکانی که مورد آزار جنسی قرار نمی‌گيرند.
کودکانی که توسط پدران و عموهای‌شان به قتل نمی‌رسند.
کودکانی که مانند زباله مورد خطاب قرار نمی‌گيرند و از سطح خيابان‌های شهر جمع‌آوری نمی‌شوند!
کودکانی که زير چرخ‌دنده‌های سرمايه، در کارخانه و کوره‌های آجرپزی و مزارعه و…، له نمی‌شوند.
کودکانی که روی مين و زير تانک نمی‌روند و با ناپالم نمی‌سوزنند و با بمب‌های خوشه‌یی تکه‌تکه نمی‌شوند.
کودکانی که مادران و پدرانشان را راه‌راه پشت ميله‌های زندان نمی‌بينند.
کودکانی که بر گورهای بی‌نشان به اميد آن که مادران و پدران‌شان در آن‌جا آرام گرفته‌اند نمی‌گريند.
روزجهانی کودک بر کودکان فردا مبارک باد.
خاطره ای از برگزاری روز کودک از بابک شعبانی
۱۶مهر است و روز جهانی کودک. در طول يک سال چندين روز به مناسبت های مختلف به نام کودکان نامگذاری شده ولی روزی که فقط به نام کودک باشد، روزی است در هفته دوم خردادماه. در ايران اين روز جشن گرفته نمی شود و به جای آن، روز ۱۶مهر که يکی از روزهايی است که به نام کودکان نامگذاری شده، جشن گرفته می شود. گفته می شود «به احتمال زياد، اين روز به مناسبت بازگشايی مدارس که در اکثر کشورهای جهان در روزهای آخر شهريور و ماه مهراست، جشن گرفته می شود».
امسال در اين هفته جشن هايی از سوی سازمان های غيردولتی گرفته شد برای کودکانی که فقط کودک ناميده نمی شوند بلکه نام کار و خيابان را نيز هميشه با خود يدک می کشند. کودکانی که پشت چراغ قرمزها، درون اتوبوس، مترو، در پارکها و خيابانهای شهر، در شلوغی و هياهوی بازارو… می دوند و به تمنا می خواهند که از آنان چيزی بخريم و کودکانی که بزرگترند و در کارگاه ها و يا زيرزمين توليدی های تاريک، ساعت ها مشغول به کارند با کمترين دستمزد و بدترين شرايط کار؛ کودکانی که گويا در برنامه ريزی های دولتمردان فراموش شده اند…
جشنی که برگزار شد، به سختی می شد باور کرد اين کودکان، در ايران اسلامی زندگی می کنند. کودکان کار، کودکانی که بيشتر آنها لباسهايی کهنه و حتی پاره و خاک آلود بر تن داشتند و نمی دانستند امروز را به چه مناسبت جشن گرفته اند برايشان. به سمت ايستگاه های موسيقی، کاردستی، نقاشی و …حمله ور می شدند. بر سر تکه ای چوب حصير و کاغذ که بتوانند با آن بادبادک بسازند، دعوايشان می شد و کودکانی هم بودند که حتی کفش به پا نداشتند و به محض رسيدن به پارک، به سمت بادبادک نيمه تمام کودک ديگری حمله ور می شدند تا بتوانند آن را لحظه ای به سمت آسمان بگيرند. کودکی با صدای بلند گريه می کرد. می گفت » خانوم اين اولين بادبادکم بود، می خواستم بره تا اون بالاها». و تو می ماندی و گريه های کودکی که لحظه ای کودک بودنش را کودک ديگری به يغما برده بود.
در ايستگاه نقاشی که وضع از اين هم غم انگيزتر بود و کودکان حتی نمی توانستند با رنگ های گواش که به آنان داده بودند، چطور بايد بر پارچه سفيد نقاشی بکشند. فقط خط هايی کج و معوج می کشيدند و آن يکی با ذوق صورت دخترکی را که کودکی بزرگتر و شايد هم مرفه تر!!! نقاشی کرده بود، خط می کشيد.
در ايستگاه گريم اما، کودکان با اصرار می خواستند بر صورت آنان هم نقاشی هم کشيده شود. پسری آمده بود و می خواست که بر صورتش پرچم ايران بکشم:»از همون پرچم هايی که وقتی ميرن آزادی فوتبال نگاه کنند، روی صورتشون می کشند.خيلی خوب بکش می خوام روی همه اينها رو با اين پرچم کم کنم». ۱۲ساله بود و در يک توليدی کار می کرد. به محض تمام شدن پرچم، با غرور، صورتش را به ديگر کودکان نشان داد و بلافاصله صفی از کودکانی تشکيل شده بود که آنان هم فقط پرچم ايران می خواستند.
اين کودکان، کودکان اين سرزمين اند. کودکان ايران اند. نهادن نام کودک کار و يا کودک خيابان، از کودکی آنان نمی کاهد. کودکند و حق دارند کودک باشند. کودکند و طبق ماده ۲۲پيمان حقوق کودک که اتفاقا ايران نيز آن را پذيرفته است، بايد از آموزش های ابتدايی رايگان برخوردار باشند. کودکند و طبق قطعنامه ۱۲۸سازمان جهانی کار، از هر گونه کار دشوار منع شده اند. آنها کودکند…
و آروزهای کودکان بر شاخه های درخت تکان می خورند.» آرزو دارم مادرم زودتر خوب بشه و ديگه مريض نباشه»؛ «آرزو دارم زود بزرگ بشم و بيشتر به خانواده ام کمک کنم»؛ «آرزو دارم کار نکنم»؛»آرزو دارم درسم رو تا آخر بخونم»…
فردا خيلی دير است… برای کودکان فردا دير است…آنها کودکند و امروز احتياج به حمايت های ما دارند… فردا خيلی دير است..
عکس / روز جهانی کودک

پایکوبی و خوشحالی کودکان روستای اشتبین وقت خداحافظی ۰۳/۰۷/۱۳۸۸

چهره کودکان روستای اشتبین هنگام خداحافظی ۰۳/۰۷/۱۳۸۸

* پسر سمت راست همون پسری بود که آخر سر عکسش را دادم. این عکس مربوط به ۲ سال پیش یعنی در تاریخ ۲۹/۰۱/۱۳۸۶ ثبت شد.اون موقع بچه با ادب و حرف گوش کنی بود این بار از پررویی و دروغگویی اذیت کار ما شد.

یک پاسخ

  1. كيست كه نداند درايران بلا زده ميليونها كودك ازصبح تا شب درميان ذباله ها ويا در ميادين وخيابانها در لابه لاى ماشين ها با به خطر انداختن جان خود به دنبال لقمه ايى نان هستند.بسيارى از اينها نان بيار خانواده خودميباشند ونمى توانند شبها با دست خالى به خانه هاي خود برگردند.در ميهن مظلوم و مغموم ما نيز آسمان 31 سال همين رنگ است غنچه لبخند بر لب مردم پژمرده و دشمن ترين دشمنان مردم ايران که استبداد دينی است حال خوشی برای هيچکس باقی نگذاشته است آخوندهای بی عمامه و عمامه دار ذکر و فکری جز جنايت ندارند و تا اين ظلمت شبانه باقی است در بر همين پاشنه خواهد چرخيد و كودكان نيز رنگ شادی نخواهند ديد. همه دنيا شده اند مَنتر ارتجاع مذهبی و علاف خالي بندهاى آخوندهاي مفت خور ولى از اينها گذشته بايد به اين اميد كنيم كه ازدل تيره وتار شب صبح رهايى بيرون خواهدآمد وايران را زيبا ترين وطن خواهيم كرد

بیان دیدگاه