تن/ زن
میترا یوسفی
روزی که زن شدم را اینجا بشنوید
آرام از پشت سرم می آمد، قدم هایم را کند کردم ؛ برگشتم،نگاهش کردم؛ دست و پایش را گمکرده بود؛ خم شد بند کفشهایش را ببندد..ترس دوید در پاهای من…آسفالت کف خیابان چسبناک بود ؛ قیر و خورشید پاهایم را می نوشیدند؛دست ش را گذاشت پشت ام؛ با قدمهای بلندش که قیری نبودند… نفس م حبس شده بود در قفسه سینه ای سنگین و سرگردان؛ نگاهش کردم با خشم درمانده ای؛ با التماس و پیروز توامان نگاهم کرد؛ .. ظهر تابستان بود؛ در سکوتی کشدار دست هاش را از تن م جدا کردم؛روسری ام را جلو کشیدم و گم شدم؛ ادامهٔ نوشته
Filed under: فمنیسیم، میترا یوسفی، کودک آزاری، اجتماعی، اجتماعی و فرهنگی، جهان زن، خشونت علیه زنان | Tagged: تن/زن ، میترا یوسفی | Leave a comment »