جستاری از حضور زن در تاریخ بشری

جهان زن ـ نوشته ی زیر از آقای محمد کیمیایی است . در این نوشته با نگاه خاصی تلاش شده است که مردسالاری جایگیر در جامعه را توضیح دهد و تا حدودی نیز مردسالاری گذشته و ظلم گسترده علیه زنان را کاملأ درست و به «حق» جلوه دهند. در این مقاله همچنین تلاش شده که احکام دینی را نیز نه تنها جزئی از گنجیه ی بشری بلکه امری درست و بحق قلمداد کند بدون آنکه نقش مذهب در کنار سلطان های قدرقدرت وحشی و خونخوار را مورد نقد قرار دهد. حتی اگر بر اساس همین دیدگاه و تبیین به مسئله دین و جامعه بشری و نقش احکام دینی به مسئله نگاه کنیم آنگاه در عصر مدرنیته، نقش احکام ثابت دینی بخصوص دین اسلام در مورد زنان را باید کاملأ عقب مانده و واپسگرایانه تلقی کرد. همان احکامی که امروز توسط دین سالاران ( نه دین باوران) و تفسیرگران دینی در کشور ما تلاش می شود پیاده شود و زن را جنس دوم و انسان کهتر جلوه دهد و با هزار و یک ترفند و ابزارهای سرکوب آنان را از جامعه دور کرده و به کنج خانه ها بکشانند. و نکته سوم این که در این نوشته تلاش شده دیکتاتورها و حکومت های توتالیتررا به خصوصیت مردان ربط دهد و یا فاشیسم را یک پدیده ی فرهنگی قلمداد نماید. در حالی که این سیستم های سیاسی اقتصادی و ساختارهای قدرت است که دیکتاتور را در راس هرم قدرت جای می دهند. درست است که اکثر این دیکتاتورها مردان هستند اما نمونه هائی همچون کاترین کبیر، ملکه صبا، مارگارت تاچر و اوا پرون را هم داریم که در بیرحمی دست کمی از مردان نداشته اند.

جستاری از حضور زن در تاریخ بشری
محمد کیمیایی
تونمی دانی کزین دو کیستی
جهد کن چندان که دانی چیستی
با ظهور انقلاب صنعتی در قرن هفدهم و اوج گیری تکنولوژی و پیشرفت روزافزون بشری در زمینه خلاقیت های صنعتی و فروکاسته شدن نقش عضلات مرد، به عنوان مهمترین تامین کننده نان، مسکن و امنیت به مرور، حقانیت مرد به عنوان جنس برتر، از سوی زنان، به چالش گرفته شد و طی سه سده، زنان به درستی دریافتند که اینک زمان آن رسیده به این سروری که در پیشین، به حق به مردان رسیده بود، پایان دهند؛ چراکه دیگرخانه را مرد گرم نمی کرد و لازم نبود، هیزمی شکسته شود تا خانه گرم گردد.
اینک با فشار دگمه یا پیچیدن مهره ای، خانه گرم می شود و امنیت چیزی نیست که نیروی مرد امروز، بتواند آن را تامین کند.
هرچند اگر مردان امروزی، از زور رستم هم بهره مند باشند ، در برابر گلوله که از سوی ضعیف ترین آدم ها هم که شلیک می شود، به طرفه العینی به خون در می غلتند. حال همه چیز شده، فینگر تاچ (لمس انگشت).
اهرام مصر را هزاران برده ی مرد، برپا ساختند و دهه ها به درازا کشید تا چند ساختمان نه چندان با شکوه برپا گردد؛ اما امروز، برج شیکاگو و دهها هزار برج همانند آن، به سالی به پایان می رسد. همه چیز شده محاسبه، عدد، رقم، منحنی، دیتا، آلفا و ایکس.
دیگر چه نیازی به نیروی رستم است. هر آنچه از عضلات درهم پیچیده بود، به مغز انتقال یافته است و مغز نیز دیگر چون نیروی عضلانی، تنها در اختیار مردان قرار ندارد. این دیگر خصیصه بشریست و مردان چه بخواهند یا نخواهند، در بهره گیری از مغز با زنان برابر هستند و تاکنون، هیچ یافته علمی، مبنی بر اینکه یکی از این دو جنسیت، به جهت ضریب هوشی، از دیگری برتر هستند، پیدا نشده است و همه کوشش های علمی و آزمایشگاهی، نشان از این دارد که در بهره گیری از نیروی مغزی، تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد؛ از همین روی، به ویژه در آغاز سده بیستم، زنان جوامع پیشرفته که در آن تکنولوژی، نقش اساسی را ایفا می کرد، دست به اعتراض علیه تبعیض جنسیتی زده و خواهان برابری در همه حوزه های اجتماعی و زیستی شدند.
این خواسته زنان، هیچ ارتباطی به آیین، ایدئولوژی، سنت، فرهنگ و یا هرچیز دیگر، در حوزه نظری نداشته و تنها نشان از این واقعیت آشکار دارد که حال که از نیروی عضلانی مرد فرو کاسته شده، دگر چرا مردان هنوز می بایست سروری نمایند؟ از همان روی، زنان در کوششی سترگ، وارد مرحله ی تازه ای از تاریخ بشری شدند و گام های هر چند کوتاه؛ اما ثمربخش و متناسب با شرایط پیش آمده برداشتند و خود را هر روز برای یک مبارزه همیشگی آماده ساختند.
بی شک بار دیگر، می بایست به این نکته بنیانی توجه کرد که مساله رفع تبعیض جنسیتی، یک پدیده کاملاً مدرن است و اصولاً نمی توان آن را با احاله دادن به گذشته و تشبث جستن به فرهنگ و آیین های گوناگون و یا سنن اجتماعی از در مخالفت با آن برخاست.
یادآور می شویم؛ اصولاً در گذشته؛ یعنی پیش از آغاز مدرنیسم، هیچ زنی خود را نمی توانست با مردان برابر بداند؛ چرا که حقیقتاً برابر هم نبودند و تفاوت ماهوی و انکار نشدنی با هم داشتند و به همین خاطر بود که در همه فرهنگ ها، آیین ها و سنن اجتماعی، در پیش از مدرنیته، زن را به عنوان جنس دوم شناسنده و عدول از آن را، حلول اهریمن در وی تلقی می کردند.
این که گاه دیده می شود، برخی از دین ستیزان، با مراجعه به متون دینی و بیرون کشیدن متن بدون شان نزول آن، می کوشند، احکام دینی را تخفیف دهند و گمان می شود که این از سر ناآگاهی و بی توجهی به این مهم است که اصولاً پدیده رفع تبعیض جنسیتی به هیچ وجه سابقه تاریخی نداشته است و اینکه گاه برای اثبات نظرات خود، تاریخ را آنقدر به عقب می کشند که به دوره نظام مادر سالاری می رسانند، از این امر حکایت می کند که برخی که گمان می رود، اعمال آنها ازسر عناد باشد، می کوشند، از یک مساله تاریخی، حال که غلط هم شده، برداشت خود را داشته باشند. این گفته برای آن دسته است که نظام مادر سالاری را در گذشته، نشان از برابری زن و مرد می شمارند و اینکه ادیان، سبب ساز بروز فرهنگ پدرسالارانه شدند و می کوشند، با انگشت نهادن بر برخی از احکام آیینی و سنن اجتماعی سخن دین ستیزانه خود را توجیه نمایند.
پس می بایست، به آن دسته از کسانی که نظام مادر سالاری و یا همان کمون اولیه را نشان از درخشش فرهنگ نظام مادر سالاری در گذشته می دانند، اینگونه پاسخ گفت که در همه دوران نظام مادر سالاری، انسان چون گوسفند بدون تاریخ زیسته و همواره چون همه حیوانات به گردآوری غذا می پرداخته است. در آن هنگامه انسان، به معنی امروزین، اصولاً وجود خارجی نداشته و همواره همانند حیوانات زندگی می کرد، با این تفاوت که هنوز در نیافته بود، کارکرد مغز چیست؟
از عمر بشری در روی این کره خاکی حدود یک میلیون سال می گذرد، آنچه که به عنوان انسان «جاوه» یا «کرومانیون» شناسایی شده، یک میلیون ساله شده است؛ اما بیش از نهصد و نود هزار سال، انسان همانند همه حیوانات می زیسته؛ یعنی غذا تولید نمی کرده است؛ بلکه همانند همه حیوانات، غذا را از درختان و یا از شکارحیوانات ضعیف تر گردآوری می نموده است.
از عمر انسان متمدن، کمتر از ده هزار سال می گذرد و با کشف آهن و به وجود آمدن تمدن بشری و ایجاد مالکیت خصوصی و مساله مهمی به نام ارث، تفکیک جنسیتی آغاز می شود و تمام فرهنگ پدرسالارانه بر بنیان همین اصل مهم مالکیت خصوصی و ارث بنا می شود.
دیگر زمان، زمانه مردان کار آمد و نیرومند است. اساطیر پر است از پهلوانان و قهرمانان زورمند و قوی که با جنگاوری خویش، مالکیت خود را گسترش داده و دیگر در این زمانه، زن به چه کار می آید؟ جز بچه دار شدن و خانه را برای مرد گرم نگاه داشتن و در پی همین اصل است که زن در دوران تمدن ما قبل مدرن، به حق، به جنس دوم سقوط می کند و بی شک می بایست به عنوان یکی از انواع گوناگون مالکیت مرد شمرده شود، حق هم چنین بود.
در هنگامه جنگاوری که در چکاچک شمشیرهای مردان قوی که امنیت انسانی برقرار می شد، خانه ساخته می شد و غذا تهیه می گردید، زن چه کاری داشت، جز بستر را برای مردان گرم نگاه دارد و آمیزش نماید و مردان قوی برای طایفه، قبیله و ایل خود بزاید. زن راچه جایی بود در میان مردان کارزار و خشن و نیرومند. دوره، دوره، زور بود و قدرت عضله مردانه و این باور جنس دوم بودن در همه فرهنگ ها، سنن اجتماعی، قبایل و طوایف وجود داشت و سرکشی زنی از این مساله، همواره به اهریمن کیشی و حرام زادگی تعبیر می شد و در چنین فرهنگی بود که اگر زنی از هوش و مغز و عقل خود بهره می گرفت، این بهره گیری به عنوان خدعه، مکر و حیله زنانه تعبیر می شد و در طول تاریخ تمدن بشری، در این ده هزار سال، بسیار دیده شده که زنان، از نیروی ذهنی خود بهره گرفته اند و توانسته اند، بخشی از نیازهای روانی خویش را برطرف سازند.
باری، این کوتاه گفته شد تا دوباره دین ستیزان دریابند، آنچه اکنون، آنان در این زمانه، آن را نکوهش می کنند، بخش عظیم و غیر قابل انکار فرهنگ بشریست؛ اما در این سوی، برخی می کوشند، با تشبث جستن به همان فرهنگ پیشین و تشبث جستن به احکام آیینی، به جست وجوی زمان از دست رفته برآیند.
باردگر، مردان، در سرآغاز قرن بیست و یکم، به باز تولید فرهنگ منحط پدرسالارانه دست می یازند. اینکه گاه ما مردانی را مشاهده می کنیم که به شدت، از نظر روانی فروریخته اند و نمی دانند چه پیش آمده است، زنانی که کمتر از سه دهه، همواره به مثابه اموال مرد محسوب می شدند، این بار چگونه زبان درآورده و از تکلیفی که در برابر مردان داشته اند، عبور کرده و به احقاق حق و رفع تبعیض جنسیتی فکر می کنند. برای آن ها دریافتن چنین پرسشی، بس غیر قابل هضم است و یک ریز، با خود درگیر هستند و از خود می پرسند که چه پیش آمده که زنان چنین گستاخ شده اند.
این مردان نمی توانند، گذر تاریخی انسان را از مرحله پیش از مدرن، به زمانه مدرنیسم دریابند. پس پر از پرسش هستند که این همه نمک به حرامی، از سوی زنان از کجا مایه گرفته؛ از همین روی است که مردان این چنین در عرصه ادبی، به رمانتیسم ادبی مراجعه می کنند و در عرصه سیاسی، همواره جانب فاشیسم را می گیرند.
در اصل می توان، چنین بیان کرد که فاشیسم، از دل ادبیات رمانتیک و بازگشت به گذشته پرافتخار مردان بیرون جسته و یکی از فرزندان نامشروع دوران مدرن است. در جا یی که سراسر تاریخ ده هزار ساله بشری، همواره اداره امور اجتماعی، براقتدار و زورمندی و استبداد استوار بوده و همواره این اقتدار و خود رایی و تصمیم یک تنه گرفتن و ابر مرد بودن است که توانسته زیست اجتماعی انسان را در پیش از مدرنیته تضمین کند و چنین است که این مردان عقب مانده از تاریخ، همواره در پی این هستند که چرا اینک یک ابر مرد، یک لیدر، یک پیشوا نتواند، همه امور اجتماعی را سامان دهد و از همین روی است که از دل این نگاه واپس گرا و جامعه ای که هنوز ارزش های مدرنیته را در نیافته، هیتلر در آلمان، استالین در روسیه، موسولینی در ایتالیا، هیروهیتو در ژاپن، چایشسکو در رومانی، قذافی در لیبی، صدام در عراق، کیم ایل سونگ در کره، ملک عبداله در عربستان، مبارک در مصر، فرانکو در اسپانیا، ملاعمر در افغانستان و کثیری از خرده دیکتاتورها در سراسر جهان نیمه مدرن ظهور می کنند.
آنها در رمانتیسم گذشته، فرو غلتیده اند و هنوز نتوانسته اند، خورشید درخشنده مدرنیته را مشاهده کنند و چونان خفاشان که از نورگریزان هستند، به غارهای سرد و ساکت و ظلمات خود کوچ می کنند و گاه به همین بهانه، میراث بشری را که مهمترین آن دین باشد، به بازی می گیرند و هر آنچه که می توانند بر سر آیین ها می آورند و اسطوره ها را به میدان می کشند تا نورگریزی خود را توجیه نمایند. گاه در این میان، سخن از مولانا به میان می آید، گاه سعدی، و چندی به فردوسی دستاویز خود می سازند تا بهره ناحق خود را از سخن به حق این بزرگان برگیرند؛ اما و صد اما که این ترفند، دگر کارآیی خود را از دست داده است.
به همین خاطر، می توان گفت، سخنان بزرگان در هنگامه خود که جهان بر مدار عضله مرد می گشته، هم به حق بوده هم تایید اکثریت جامعه را با خود داشته است.

سه شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۰

بیان دیدگاه