پاسخ هیلا صدیقی به پیام دکتر مهدی خزعلی با عنوان «من و تو باید راز این مزرعه را فاش کنیم»

جهان زن ـ هیلا صدیقی در پاسخی روشن و دقیق به مهدی خزعلی دلایل سکوت خود را بر شمرده است. نوشته ی او نگاه نسلی است که باید نسل امیدش نامید. اما در این پاسخ، نکته ای هست که خوب است از کنار آن به راحتی نگذریم. هیلا می نویسد»شايد به همين خاطر بود كه هيچ گاه آرزوي براندازي و انقلاب در سر نداشتيم . چرا كه اصل براندازي ايده آل ما نبود . چرا كه نمي خواستيم اين چيني بند زده را دوباره بشكنيم و ميراثي از جنس پدران و مادرانمان براي فرزندانمان به جا بگذاريم ». این را باید روشن گفت که: اول ـ این انقلاب ۵۷ نبود که خشونت آفرید و برادر کشی و خواهر کشی راه انداخت، این حاکمیت ضدانقلاب بود که با ایجاد سیستم تک صدائی و تک گرایشی چنین کرد و تمامی دیگر گرایشات را به خونین ترین شکلی در هم کوبید. انقلاب را مترادف خشونت دانستن اشتباهی است که خیلی ها انجام می دهند. آن روحیه همزیسیتی و زندگی خواهر وار و برادر وار، محصول شور انقلابی بود که در پاسخ به سیاست سرکوب و بی توجهی خاندان شاهی به وقوع پیوست. دوم ـ انقلاب امری نیست که نسلی و یا مردمی تصمیم بگیرند آن را انجام دهند یا ندهند، این راه و شیوه ای است که حاکمان در پیش می گیرند و راهی برای مردم باز نمی گذارند جز برانداختن حاکمیت و جایگزین کردن نظمی نوین و این است که انقلاب اتفاق می افتد. انقلاب را نمی توان راه انداخت. به انقلابات جهان عرب نگاه کنید. هر کدام ویژگی خودش را دارد و بسته به واکنش حاکمیت، رنگ و بوی خاصی می گیرد سوم ـ دو سال مبارزه مسالمت آمیز و مدنی نسل نوین ایران و مردم این کشور نشان داد، آن نیروئی که مروج خشونت و بکارگیرنده ی آن است نه مردم و جوانان که حاکمیتی است که هیچ راهی برای مردم باز نگذاشته است و حتی اصلاحات درون حکومتی را نیز بر نمی تابد و هر مخالفتی را «فتنه» و هر «ندای» مخالفی را «صدای دشمن» می داند و جوانان و مردم این مرز و بوم را «خس و خاشاک» و «میکرب» می نامد و بر آنها، آن می کند که خود دانی و همگان دانند.

پاسخی به پیام دکتر مهدی خزعلی
با عنوان «من و تو باید راز این مزرعه را فاش کنیم»
هیلا صدیقی

این روزها که بازار شایعات داغ است و صدای هیچ تکذیبی انگار به گوش ها نمی رسد . این روزها که نامه ها ، اشعار و بیانیه های پر مهر هموطنان عزیزمان در حمایت از این فرزند کوچک وطن از همه سو روانه می شود و این روزها که در شبکه های تلویزیونی برون مرزی خبر بازداشت مرا اعلام میکنند و من اینجا تریبونی ندارم تا از میان این همه هیلا صدیقی های قلابی که هر روز بر تعدادشان در دنیای مجازی اضافه می شود تا احوالات واقعی مرا در انبوهی از اخبار دروغ گم کنند نشان دادن هر واکنش کوچکی سخت می نماید که بازتاب های مخرب و پرالتهابی را به همراه دارد.

به قلم آنچه خدا داد به نامش سوگند

و به اندیشه که هرگز ننشیند دربند

جناب آقای دکتر مهدی خزعلی

راز این مزرعه سکوت همان مردمی ست که رشد و بلوغ سیاسی خود را در 25 خرداد 88 برای دنیا به نمایش گذاشتند. راز این مزرعه همان سکوتی ست که پیام آور فرهنگ صلح و اتحاد نسلی بود که خشونت ، جنگ طلبی و افراط را راهکار رسیدن به اهدافش نمی دانست. نسلی که بر خلاف برخی از حاکمان از تاریخ درس عبرت گرفته است و راه خطا را دوباره تجربه نمی کند. این نسل پیش از آنکه سکوتش را بشکند و مشت هایش را بالا ببرد و هرکس ساز خود را بزند ، می اندیشد ، می بیند و می شناسد.

راز این مزرعه تجربه های تاریخی سرزمینی ست که امروز، ما را به اینجا کشانیده است .

سالهای نوجوانی ام به این می اندیشیدم که جداي تمام صعودها و سقوط هاي فرهنگي در طول دوران مختلف ، سرزميني با چنين تاريخ كهن و باستاني كه شكوه ،‌ قدرت و تمدن ، ره آورد بسياري از قرن هاي آن بوده ، پهنه اي كه در آن اقوام و قبيله هاي مختلف ، عشيره و باديه نشين و كشاورز همه در همسايگي هم آشيانه مي كردند و در يك كلام ، همزيستي فرهنگ مشترك مردمان آن بوده است ، كجاي تاريخ پايش سر خورد كه باور به همزيستي را از كف داد ؟‌ كجاي راه بوديم كه مسالمت ها ، حرمت ها و ريش سفيدي ها از قصه زندگي ما حذف شد ؟‌ كه ميراث شوم نسل ما بدبيني شد و كينه و دشمني ، كه منش ما شد خط كشي و سركشي؟ كجاي روزگار شكافي به اين عمق ميان نسل هاي گذشته افتاد كه ما را هم به دسته بندي و مقابله ترغيب كرد ؟‌ كه اگر سهم دين از جهاد ، سهم فرهنگ از اتحاد و سهم علم از زندگي اجتماعي هنوز به جاي خود مانده باشد ، كدام قدرت بر همه اينها غالب شد كه ما را در مقابل هم به صف كشيد ؟

تاریخ را که ورق زدم به انقلاب 57 رسیدم . جایی كه گروه ها و احزاب مختلف دست به دست هم دادند و زنجيري از اتحاد بافتند تا انقلابي بر پا كنند و همراه شدند تا روز پيروزي … فرداي پيروزي اما دسته ها و گروه ها از هم جدا شدند و خط كشي ها آغاز شد . رقابت جاي اتحاد را گرفت و تعصب و تنگ نظري به خانواده ها رخنه كرد .برادر به جان برادر افتاد و همسايه با همسايه دشمن شد . تعصب بر ايدئولو‍ژي هاي مختلف جاي سياست ورزي و وطن پرستي را گرفت و مردم را در مقابل هم صف آرايي كرد .آنچه در آن روزهاي بحراني بعد از انقلاب ، بر مردم گذشت نتيجه اش بي اعتمادي و بدبيني شد كه هزينه هايش گريبان نسل ما را گرفت .

ما فرزندان همان نسلي هستيم كه باور دارد من حقم و مخالف من باطل … خودي و غير خودي ، هم جنس و غير همجنس ، هم خط و مخالف شد سرفصل ارتباطات اجتماعي ما از همان كودكي ، از مدرسه تا دانشگاه ، تا محله تا شهر …

آقای دکتر خزعلی

اگر ما شنیده ابم و خوانده ایم ، شما اما به چشم خود دیده اید برادرانی را که تعصبات بر ابدئولوژی های حزب مطبوعشان را برهمه چیز ارجعیت دادند و با هم مقابله کردند و به جان هم افتادند و برادرکشی کردند . حالا فرزندان همان برادرها بزرگ شده اند و با میراثی از جنس کینه و بدبینی و با سرگذشتی مملو از هزینه های سنگین و غیر قابل جبران در کنار هم زندگی می کنند و می خواهند رسم خونخواهی پدران را ریشه کن کنند .

شايد به همين خاطر بود كه هيچ گاه آرزوي براندازي و انقلاب در سر نداشتيم . چرا كه اصل براندازي ايده آل ما نبود . چرا كه نمي خواستيم اين چيني بند زده را دوباره بشكنيم و ميراثي از جنس پدران و مادرانمان براي فرزندانمان به جا بگذاريم . دوباره خط كشي دوباره صف آرايي دوباره قدرت طلبي ، دشمني ، جنگ … دوباره و دوباره رفتن اين راه آرزوي ما نبود . ما فرهنگ سازي و اصلاحات را ( اصلاحات به معناي واقعي كلمه نه به معناي حزبي و قشري نگري ) انتخاب كرديم تا راهي آرام و سازنده را براي آبادي ايران طي كنيم . مبادا شكاف دوباره ، اينبار ايرانمان را ايرانستان كند و تماميت ارضيمان را تهديد …

مایی که امروز متهم می شویم ، محکوم می شویم ، باتوم می خوریم ، زندان می رویم و فتنه گر نامیده می شویم همان هایی هستیم که افتخار یک انتخابات چهل میلیونی را دودستی تقدیم حکومت کرده ایم . همان هایی هستیم که بهترین سالهای جوانی و نوجوانیمان را فدای ناملایمتی ها و پستی و بلندی های سخت ترین روزهای این برهه از تاریخ سرزمینمان کرده ایم تا فردایی آباد را برای سرزمینمان به ارمغان آوریم و شکوه و عظمت باستانی این مرز و بوم را دوباره به مام وطن تقدیم کنیم . گرچه سالها به جرم اصلاح طلبی هم از سوی حاکمیت و هم از سوی مخالفان حکومت طرد شدیم اما از پا ننشستیم …

از پا ننشستیم تا شعار «زنده باد مخالف من » بخش بزرگي از نسل ما را بيدار كرد و ريشه محكمي شد براي رشد فرهنگ صلح و آشتي و روح تازه اي بخشيد به كالبد مرده ما … و زنجيره تازه اي شد براي پيوند ما كه سياست را براي زندگي مي خواستيم نه زندگي را براي سياست…

ما ياد گرفتيم اگرچه تفاوت ميان وطن پرستي و حزبي نگري بسيار است اما منافع مشترك جمعي مي تواند دو سر اين زنجيره را چنان به هم وصل كند كه اتحاد و آشتي مردم را در مسير آبادي ايران به ارمغان آورد . درست مانند انتخابات خرداد 88 كه منافع مشترك ، حتي شناسنامه هاي سفيد را هم تا پاي صندوق هاي رأي كشانيد و ربان سبز سنبلي شد براي دست به دست دادن اقشار مختلفي كه شايد تا پيش ازآن در صف یکدیگر قرار نمي گرفتند . سبز، يك ايدوئولوژي نبود و پيامي جز آشتي و اتحاد نداشت . سبز، بهاري بود كه در زمستان بي اعتمادي روييد و بسياري از خط كشي ها و شكاف ها را از ميان مردم برداشت . سبز بلوغ مردمي بود كه به جاي نشان دادن دندان تيز به هم لبخند زدند و حضور يكديگر را باور كردند …

آنچه بعد از انتخابات 88 مردم را به خیابان کشانید و رنگ خون برزمین جاری کرد نه برنامه از پیش تعیین شده سبزها که واکنشی بود در برابر بازی بد حریف که تا اینجا رسید.

مگر نه اینکه همان هایی که با حکم تفتیش منزل به سراغ شاعری می روند که جرمی جز نوشتن حقایقی که بر سرزمینش گذشت ندارد و روزها و هفته های متوالی بازجویی اش می کنند از سوی دیگر از خبرنگاری که به دستور مستقیم رئیس جمهور یک کشور از آنجا اخراج می شود قهرمان میسازند و رجز می خوانند که در غرب آزادی ببان نیست ؟ بگذارید نشان دهیم که ما بر خلاف آنها به این شیوه و با این فرهنگ رشد نمی کنیم . اگرچه در دنیای امروز ، تبلیغ ، مثبت و منفی ندارد ، اما برای ما تحریم شدن ، هو شدن ، مورد حمله و اعتراض بیانیه ها و جنبش های مختلف قرار گرفتن و غیره و غیره وسیله ای برای کسب شهرت و خودنمایی نیست .

جناب آقای دکتر خزعلی

هر سکوتی که نشان ترس نیست . قلمی که از نوشتن حق بازماند شکسته باد اما گفتن و نوشتن و در بوق و کرنا کردن آنچه در دو سال گذشته برمن گذشت تحقیرم می کند و هرچقدر هم خبرساز باشد افتخاری ندارد که در واقع شرمنده همه آنهایی هستم که مصیبت های بسیار کشیده اند و هزینه های بسیار داده اند . حالا که هوای دودآلود این شهر را تنفس میکنم و هر روز صبح سر از روی بالش خود برمیدارم و در چشمان خانواده ام می نگرم و حالا که چه من با شم و چه نباشم شعرهایم هستند و به گوش مردم میرسند دیگر حرفی برای گفتن ندارم در برابر آنهایی که برای همیشه رفتند و یا ماهها در حبس مانده اند و بسیاری هنوز هم گمنامند… بر من هرچه گذشت باشد به پای تمام آرمان ها و باورهایم که همانا داشتن سرزمینی ست که در آن آشتی و صلح و زندگی مسالمت آمیز باشد و دموکراسی و عدالت . آزادی حق ماست و آبادی شایسته میهن .

و در آخر به قول حافظ:

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که درازست ره مقصد و من نوسفرم

هیلا صدیقی

فروردین نود

پیام دکتر مهدی خزعلی
من و تو باید، راز این مزرعه را فاش کنیم!

خانم هیلا صدیقی؛

تو با شعر و شعورت،

با بیان احساست،

باران شدی، باریدی،

رود شدی، دویدی،

سبز شدی، روییدی،

گوش شدی، شنیدی،

چشم شدی و دیدی،

روح شدی، دمیدی،

امید شدی در نومیدی

حال ساکت شدی؟

مگر می توانی؟

به قلم سوگند!

و آنچه می نگارد،

این رسالت ماست،

این امانت اوست،

باید قلم زد, باید نوشت،

در ره دوست،

من اگر ننویسم،

تو اگر ننویسی،

چه کسی بنویسد؟

این خامه را،

چه کسی بردارد؟

من هم آنجا بودم،

که تو آنجا بودی!

من و تو باید،

راز این مزرعه را فاش کنیم!

من و تو باید،

مشت موجود دو پا باز کنیم!

باز بنویسیم بر دیوار :

که همه با هم برابر باشند!

لیک بعضی ز همه برابر تر باشند!

تو درون قلعه رفتی و برون آمده ای

از چه می ترسی،

لب فرو بسته چرا آمده ای؟

چه شنیدی؟ چه بگفتی؟ بازگو

در میان دوستان، این راز گو

گر نگویی، خصم بی پروا شود

رهزن این خانه و ماوی شود

28 اسفند 1389

مهدی خزعلی

شاعر جوان میر حسین موسوی چگونه به شهرت رسیده است
هیلا صدیقی که چندین سال در ترکیه زندگی کرده است از جمله فعالان انتخاباتی در ستاد میر حسین موسوی و رئیس ستاد باران بود و شعرهایی از این شاعر جوان به صورت کلیپ در دوران انتخابات پخش شد که معروف ترین آن «شکست سکوت» با مطلع «از خاک سکوت آتش فریاد بسازیم، من با تو و ما میهنی آباد بسازیم» بود.

پاسخ هیلا صدیقی به یکی از سایت های حکومتی علیه خود
گرچه این تیتر کمی دوستانه تر از سایتهایی ست که تیتر زده اند
شاعر فتنه ،اما عنوان شاعر جوان موسوی ،هدفی جز وابسته نشان دادن شاعری که خود را مستقل می داند،ندارد.در شرایطی که برخلاف اصرار بسیاری برای شرح آنچه بعد از احضارم گذشت ،همچنان از هرگونه مصاحبه و یا انتشار خبر امتناع ورزیده ام تا اثباتی باشد که هوای شهرت بسر ندرام،اما گویا دوستان، ناخواسته با خبرسازی های سیاسی قصد دارند کمک کنند به مشهورتر شدن من .خیلی هم ممنون
پنهان نیوز :
به گزارش خبرنگار پنهان پس از اینکه منتقدان احمدی نژاد در جریان انتخابات، شکست خوردند و نتوانستند منصب ریاست را به دست آورند، اعتراض به انتقادشان افزوده شد و تا زمانیکه نفاقشان برای همه آشکار شود مشغول ترانه سرایی علیه نظام جمهوری اسلامی ایرن شدند.
در ابتدای داستان فتنه، از راس جریان به ظاهر منتقد تا رده های پایین تر موظف بودند با الفاظی آمیخته به نفاق (ترکیب حق و باطل) سعی در ایجاد پایگاه اجتماعی در درون نظام کنند.
پیروی از خط امام و نفی تفکرات امام گوشه ای از نفاق این عناصر به اصطلاح معترض بود؛ البته این طرح برای مسئولان رده بالای جنبش در نظر گرفته شده بود.
اما در رده های پایین تر هر فردی بنا به تخصصی که داشت به اسم اعتراض، علم مخالفت با نظام را بر می داشت و برای تخریب چهره ایران از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کرد.
یکی از این اشخاص که در انتخابات سال 88 ذوق شاعری خویش را در خدمت جریان سبز قرار داده بود، فردی است که با نشان دادن تصاویر سیاهی از وضعیت نظام در اشعار خویش، محبوب هوداران جنبش سبز شد.
هیلا صدیقی همان شاعر جوان میر حسین موسوی است که روزگاری در ترکیه زندگی کرده است و علاقه زیادش به هنر، از وی شاعری ساخته که حقوق دان نیز هم است.
وی در جریان حوادث پس از انتخابات در لباس یک شاعر آزادی خواه اشعاری را سرود که احساسات جریان مطبوعش را علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران جریحه دار کرد.
از نکات قابل توجه در شخصیت هیلا صدیقی این نکته است که وی گفته «همواره چه پیش و چه پس از انتخابات در چارچوب قوانین رسمی کشور فعالیت کرده است».
یادآوری این نکته بود خالی از لطف نیست که میر حسین موسوی پس از اعلام نتایج انتخابات صراحتا اعلام کرد که قانون را قبول ندارد و در مسیری خارج از قانون اساسی کشور قدم برخواهد داشت.
به نسبت این موضع گیری بازیگران فتنه 88 در مسیری حرکت کردند که موسوی آن را ترتیب داده بود.
از جمله این افراد همین شاعر جوانی بود که مدعی است جز قانون راه دیگری را نخواهد رفت.
تمکین نکردن به نتیجه انتخابات و بالاتر از آن عدم اثبات تقلب در انتخابات از جمله مصادیق قانون شکنی از سوی موسوی است.
حال باید از شاعر جوان موسوی که حقوق دان هم است، پرسید که توهین به عقاید 70 میلییون ایرانی و هم صدا شدن و کمک کردن به قانون شکنان برای رسیدن به اهداف نامشروع خویش، در ادبیات حقوقی کدام کشور مصداق حرکت در مسیر قانون است.
هیلا صدیقی بر خلاف اعضای فعال جریان سبز که به طور مستقیم و بی پروا علیه نظام موضع گیری کرده و هم چنین در کف خیابان لیدری می کردند از هوش خویش بهره برده و با تراوش اشعاری هیجان انگیز، خارج از گود به تماشای اغتشاشات نشست

3 پاسخ

  1. من به این بانوی فرهیخته میهن بعنوان یک هموطن درغربت افتخار میکنم وسرودهایش مرامنقلب میکند.واز پروردگار ایران آروزی سلامتی وآرامش برایش دارم.وچنانچه خواسته ائی در حد توانائی من داشته باشد مثل عمو رضا در خدمتش هستم

  2. تو با ما هستی و من برای این نعمت به درگاه خداوند شکر میکنم

  3. زنده باد مخالف من٫ یک شعار دو طرفه است. آرمانی است که همه باید به آن معتقد باشند و اگر تنها گروهی به آن پای‌بند باشند حکم نابودی خود را امضا کرده اند. زنده باد مخالف من٫ یک جور دوئل اخلاقی است که هر دو طرف سلاح هایشان را زمین می گذارند و دو طرف میز گفتگو می نشینند و با هم حرف می زنند.
    زنده باد مخالف من ٫وقتی سلاحت را زمین گذاشته ای و مخالف‌ات به رویت اسلحه گشوده می شود مضحک ترین تراژدی تاریخ

بیان دیدگاه