گفتگویی با ساقی قهرمان از شورای دبیران سازمان دگرباشان ایرانی

گفتگویی با ساقی قهرمان از شورای دبیران سازمان دگرباشان ایرانی
سازمان دگرباشان جنسی ایرانی، ایرکو، سازمانی غیرانتفاعی است که در سال 2006 تشکیل شده است. هدف این سازمان حمایت از حقوق شهروندی دگرباشان جنسی ایرانی، روشنگری و توضیح دگرباشی جنسی اعلام شده است. ایرکو در راه جرم­ زدایی از هم­ جنس­ گرایی در داخل ایران، و همپای جامعه­ ی دگرباشی جنسی جهانی، حمایت و همراهی از کسب حقوق بشری و شهروندی دگرباشان جنسی در جهان می­ پردازد. سازمان دگرباشان جنسی ایرانی معتقد است که دگرباشان جنسی ایرانی جامعه­ ای است چندصدا با باورها، مذهب ها، ملیت ها، جنسیت ها، هر کدام متعلق به طبقه ی اجتماعی و فرهنگی متفاوت، و در نهایت عضو جامعه­ ی بزرگ ایران. شورای دبیران سازمان دگرباشان جنسی ایرانی ایرکو عبارتند از: ساقی قهرمان، نیاز سلیمی، حمید پرنیان، فردوس بامداد، روشن برهان، سام کوشا و امیر بهار.

با ساقی قهرمان مدیر سازمان دگرباشان جنسی – ایرکو در تورنتوی کانادا که در مسیر حمایت از حقوق دگرباشان جنسی ایرانی و جرم‌زدایی از هم جنس گرایی تلاش می‌کند گفتگویی داشتم. از او در مورد اهمیت ابراز هویت جنسی پرسیدیم.

وقتی هتروسکسوئل­ ها (دگرجنس گرایان) از هویت شان حرف می زنند در مورد اینکه چه گرایش جنسی ایی دارند توضیح نمی دهند. چرا برای یک همجنس گرا ابراز هویت­ های دیگرش مثلن حرفه و موقعیت­ های اجتماعی اش مهم تر نیست؟ البته اگر نیست. چون قصدم یک دست کردن این گروه و خواست­ هایشان نیست.

– جامعه‌ی جهانی، و نه فقط ایران، این باور غلط را دارد که همه‌ی مردم دگرجنس گرا هستند مگر این که خلاف‌اش ثابت شود. در یک چنین شرایطی‌ست که برای یک همجنس گرا ضرورت اثبات این باور غلط بوجود می آید. اگر این باور نبود، همجنس گراها هم ضرورت خاصی در ابرام به ابراز هویت هم جنس گرایی پیدا نمی‌کردند. خیلی ساده است. شما روزنامه‌نگار هستید. وقتی مردم با شما دست می‌دهند، اگر با شما به عنوان خلبان هواپیما و رفتگر شهرداری دست بدهند، شما بلافاصله اصلاح می‌کنید: نه، من روزنامه‌نگار هستم، خلبان هواپیما نیستم، رفتگر شهرداری نیستم. یا، نه، من ایرانی هستم، پاکستانی نیستم. یا، نه، من شعله هستم، شاهین نیستم، حتی، شهره هم نیستم، شعله هستم. منظورم این است که جامعه‌ی هم جنس گرا، وقتی که با اصرار بر هویت هم جنس گرای خود تکیه می‌کند، دارد اشتباه جامعه‌ی دگرجنس گرا در یونیوفرمه کردن جامعه و در همسان‌سازی افراد هم جنس گرا به نفع جامعه‌ی دگرجنسگرا را اصلاح می‌کند. این اشتباه، به قیمت مسکوت گذاشته شدن جامعه‌ی هم جنس گرا در طول سال‌های سال تمام شده. به خاطر این اشتباه، نیازهای ویژه‌ی هم جنس گراها به نفع نیازهای فردی و جمعی جامعه‌ی دگرجنسگرا در نظر گرفته نشده؛ نه تنها در نظر گرفته نشده، که زیر پا گذاشته شده. صدای هم جنس گرا و سخن هم جنس گرا به گوش دیگران در جامعه‌ی دگرجنسگرا نرسیده. این یک جور محکومیت مادام العمر است، محکومیت به سکوت، به محرومیت، به هدر رفتن عمر، به از جان گذشتن برای راحت‌طلبی روزمره‌ی دیگران. در مقابل این اشتباه که به قیمت “یک زندگی” برای هم جنس گرایان تمام می‌شود، هم جنس گرایان سعی در اصلاح می‌کنند. برای یک هم جنس گرا هویت هم جنس گرایی بیشتر از حرفه‌ی مهندسی راه و ساختمان اهمیت دارد، زیرا، این هویت هم جنس گرایی است که وقتی انکار شده فرد هم جنس گرا امکان قدم گذاشتن در عرصه‌های زندگی اجتماعی را از دست داده، و یا، این هویت هم جنس گرایی است که وقتی انکار شده فرد هم جنس گرا، نیازهای طبیعی و انسانی‌اش انکار شده.

– بنابراین اول باید این هویت از تله‌ی انکار جامعه‌ی دگرجنسگرا بیرون بیاید. یک مثال ساده این است که یک هم جنس گرا تا وقتی که اعلام نکند که هم جنس گرا است، در یک جمع دوستانه نمی‌تواند جای طبیعی خود را پیدا کند. یک زن هم جنس گرا، علاقه‌ی جنسی‌اش به زن‌ها است، به مردها علاقه‌ی جنسی ندارد. با مردها می‌تواند رفیق و دوست باشد، اما نمی‌تواند دیت بگذارد و سکس داشته باشد. پس نگاه یک زن هم جنس گرا در یک جمع به گوشه‌های متفاوتی از سالن می‌افتد درست برعکس زاویه‌هایی که برای زن دگرجنسگرا چشمگیرند. آینده، به شکل ازدواج با یک مرد، و زن یک مرد بودن، و همسر یک مرد بودن، و جنس ظریف بودن، و دلبری کردن یا مادری کردن برای مردان دور و بر، آن شیره‌ای نیست که بشود روی سر یک زن هم جنس گرا مالید. شیره‌ای که به درد صورت و سر زن هم جنس گرا می‌خورد فقط از سوی یک زن دیگر تولید می‌شود. خب این یک تفاوت بزرگ است، و اگر توجه نشود، روابط یک زن دگرجنسگرا و یک زن هم جنس گرا در یک جمع، با هم، و در ارتباط با مردان دگرجنسگرا و هم جنس گرا، به هم می‌ریزد. یک مرد هم جنس گرا و یک مرد دگرجنسگرا ویژگی‌های متفاوت دارند. یک مرد هم جنس گرا علاقه‌ای به داشتن سبیل کلفت و یا ریش بلند ندارد. از نشستن روی صندلی‌ای که پیش از او زنی روی آن نشسته بوده هیچ احساس خاصی پیدا نمی‌کند. در واقع، حجابی که یک زن در مقابل یک مرد هم جنس گرا رعایت می‌کند تا به خیال سیستمی که می‌خواهد ارتباط آتش را با پنبه محدود کند، اصلن دیده نمی‌شود چون برای یک مرد هم جنس گرا، زن اصلن ابژه‌ی جنسی نیست و بعد این همه تقسیمات اتوبوس شهری و کلاس دانشگاه و کارمندان زن و مرد، همه در فضایی که هم جنس گراها زندگی می‌کنند، جوک می‌شود. این واقعیت که این تقسیمات در فضای یک جامعه‌ی دگرجنسگرا هم معنی ندارد، بحث دیگری است، اما ارتباط با یک زن برای یک مرد هم جنس گرا تصویری کاملن متفاوت از آن چیزی است که برای یک مرد دگرجنسگرا هست.

– در جامعه‌ی ایران، اگر دقت کنید، رفتارهای اجتماعی، موقعیت‌های اجتماعی، ساختار سیستم اجتماعی، مشاغل، تقسیم مشاغل، تقسیم حریم‌های اجتماعی همه بر اساس این پیشداوری بنا شده که در این جامعه نیمی از جمعیت زن و نیمی از جمعیت مرد است، و این دو مثل قفل و کلید باید هی در هر فرصتی در همدیگر بچرخند. اما این تعریف کامل نیست. بخشی از یک جامعه را زنان و مردانی تشکیل می دهند که جنسیت‌شان به قطعیت مرد یا زن است و بخشی از جامعه را زنان و مردانی تشکیل می‌دهند که در قالب بدن زن، هویت جنسیتی مرد و در قالب بدن زن، هویت جنسیتی مرد دارند، و بخشی از جامعه را زنان و مردانی تشکیل می‌دهند که ترکیبی از جنسیت مرد و زن هستند، و بخی از جامعه را زنان و مردانی تشکیل می دهند که جنسیت‌شان قطعیت مردانه یا زنانه دارد و گرایش‌شان به همجنس است. اعضای جامعه دگرباشان جنسی، یعنی هم جنس گراها، و دگرجنسگونه‌ها، و دوجنسگراها، و دوجنسگونه‌ها با تاکید بر هویت جنسی پیش و بیش از هویت حرفه‌ای، اشتباه یا انکار آسیب‌رسان جامعه‌ را با انگشت نشان می‌دهند و یا سعی در اصلاح‌اش داند.

– حالا این ساختاری که بنا بر دگرجنسگرا بودن صرف جامعه پایه‌ریزی شده، زندگی هم جنس گراها را به سادگی دشوار می‌کند. (ما به این شرایط در صورتی دشوار می‌گوییم که در نظر نگیریم یک هم جنس گرا بر اساس قوانین این جامعه، محکوم به اعدام است، یعنی در شرایطی که ما خود را در یک اجتماع منصف و دوستانه ببینیم، شرایطی که از سوی دگرجنسگراها به ما تحمیل می‌شود “دشوار” است، اما این شرایط در واقع شرایطی مرگبار است.). این دشواری تنها در صورتی آسان می‌شود که هویت هم جنس گرایی به صراحت اعلام شود، یا مطرح شود، و بر اثر این پیگیری، در نظر گرفته شود. چرا یک دگرجنسگرا چنین اجباری را حس نمی‌کند؟ و چرا یک دگرجنسگرا به هویتی که بر پایه‌ی حرفه‌اش یا مذهب‌اش، یا ایدئولوژی‌اش کسب می‌کند بیشتر بها می‌دهد تا هویت دگرجنسگرایانه؟ چون یک دگرجنسگرا این هویت را کسب کرده و توی جیب‌اش گذاشته، و همراه با آن، هویت دیگران را هم توی جیب‌اش گذاشته. نیازی ندارد که اعلام کند.

آیا فکر می کنی که فعالین جنبش زنان ایرانی به اندازه ی کافی به مسائل زنان لزبین و میزان آزارهایی که آنها در جامعه می بینند حساسیت نشان می دهند؟

– نه، فعالین جنبش زنان ایرانی به مسایل زنان لزبین اصلن اهمیت نمی دهند، اما وقتی با آن بخش از جنبش که در فضای آزاد غرب کار و فعالیت می‌کند تماس گرفته می‌‌شود، و کمکی خواسته می‌شود، بسیار مودب و انسانی و حرفه‌ای عمل می کنند. نیازهای زن‌های لزبین، با نیازهای زنان دیگر متفاوت است، آنچه در برنامه‌ی جنبش‌های متعدد زنان است با توجه مسایل اجتماعی زنان دگرجنسگرا تهیه شده است. شرایط زندگی در ایران و در میان جوامع ایرانی در خارج از کشور برای زنان لزبین سخت و آزاردهنده است. با وجود آشنایی اندکی که از هم جنس گرایی زنانه در بین مردم هست، زنان لزبین و نیازهاشان برای بقیه‌ی مردم شناخته شده نیست و با وجود فشارهای روانی که به زنان لزبین بعد از و در صورت افشای گرایش وارد می‌شود، نمی‌شود از زنان لزبین توقع داشت که آشکارگری و اطلاع‌رسانی کنند. فشار شدیدی که دختران جوان و زنان لزبین به خاطر ازدواج اجباری تحمل می‌کنند حتی وقتی فقط حدس هم جنس گرایی همراه می‌شود خطر از دست دادن خانواده و خانه و کار و محیط و اجتماعی و به سادگی، پارک- خوابی و یا انگشت‌نما شدن و تهدید به تحویل به نیروی انتظامی و بقیه‌حواشی را دارد. با وجود این که فعالان حقوق زنان به شکلی دوستان و آشنایان لزبین هم دارند و یا هستند اما مشکلات زنان لزبین هیچ جایی در لیست دراز اولویت‌های جنبش‌های زنان ایرانی ندارد. فکر می‌کنم ما باز هم باید با نیرو و امکانات کم، بیشتر از این کار کنیم، در واقع، یک غیرممکن را ممکن کردن.

سازمان شما چه فعالیت­ هایی در زمینه آگاهی رسانی در مورد مسائل هم جنس گرایان و ترانسکسوال‌ها انجام می دهد و با چه مشکلاتی روبه روست؟

– سازمان دگرباشان جنسی ایرانی، ایرکو، با انتشار مجله‌ی چراغ و وبسایت و وبلاگ فارسی و از طریق سخنرانی‌ها و گزارش‌ها، و خود من به شخصه و جدا از فعالیت سازمان، با مدیریت وکالتی صفحه‌دگرباش رادیو زمانه (یعنی به نمایندگی گروهی از هم جنس گرایان ایرانی) با تالیف و ترجمه و انتشار مطالب مربوط به هم جنس گرایان و دگرجنس گونگان (ترانسکسوال‌ها) مسایل و مشکلات و مشخصه‌های زندگی هم جنس گرایان و دگرجنس گونگان ایرانی را مطرح می‌کنیم و در همین مسیر، به خود همین جامعه اطلاعات لازم در مورد این شرایط را ارائه می‌دهیم. به جز این بخش از فعالیت که به آموزش و آگاهی‌رسانی می‌پردازد، ما به پناهجویان هم جنس گرا و دگرجنسگونه در کشورهای ترانزیت نظیر ترکیه و در کشورهای پناهنده‌پذیر نظیر هلند کمک‌های حقوقی، مالی، و درمانی می‌کنیم. نیازهای پناهجویان هم جنس گرا و دگرجنسگونه وقتی ناچار از ایران خارج می‌شوند و مثلن به ترکیه یا به کشور اروپایی بروند، وحشتناک زیاد است و روحیه‌شان وحشتناک بد است، به شدت تنهایند. شاید حتی بشود گفت در کشورهای اروپایی وضع پناهجویان دگرباش بدتر از ترکیه است. با یک برهوت مواجه می‌شوند. کمک‌های حقوقی خیلی زیاد نیاز دارند. در اروپا و امریکا بدون وجود وکیل مهاجرت نمی‌شود پناهندگی گرفت، و معمولن این وکلا از وضعیت دگرباشان در ایران فقط اطلاعاتی در حد سرتیتر اخبار دارند. اگر پناهجویی خودش پولی با خودش نیاورده باشد نه جا و نه غذا و نه دارو می‌تواند تهیه کند. در ترکیه، فشارهای مشابه و رفتارهای هوموفوبیک شبیه به ایران پناهجوها را آزار می‌دهد و همینطور نیاز مالی. ما در سازمان از امکاناتی در نهایت ممکن استفاده می‌کنیم که به این نیازها جواب بدهیم. مشکل بزرگ ما کمبود نیرو و کمبود بودجه و کمبود منابع آموزشی است و سعی می‌کنیم همه‌ی این‌ها را تامین کنیم، موفق هم می‌شویم در همه‌ی موارد عاجل، اما باز هم نیاز داریم و باز هم کم داریم و باز هم کابوس کمبودها را داریم

نشریه چراغ
منبع آوای زن

بیان دیدگاه