مهرخانه: اینکه زیر سایه دیگری زندگی کنی آسانتر از کامل کردن خود است. اختیار بر هدایت و برنامهریزی برای زندگی خودت دشوار است؛ به خصوص اگر تا پیش از این، با آن مواجه نشده باشی. وحشتناک است زمانیکه یک زن، در نهایت درمییابد هیچ پاسخی برای سؤال «خودم چه کسی هستم؟» ندارد.
بتی فریدان
بتی فریدان با نام بتی نومی گلدستین، فرزند هری و مریام گلدستین در چهارم فوریه ۱۹۲۱ در پیوریا، ایلینوی در آمریکا متولد شد. خانواده او یهودیانی بودند که نسبشان به روسیه و مجارستان میرسید. پدر بتی صاحب مغازه جواهرفروشی بود و مادرش هنگامیکه پدر دچار بیماری شد، به کار در روزنامه روی آورد. زندگی جدید مادر بتی به عنوان زنی که خارج از خانه کار میکند، برای مادر، رضایتبخش بود و به احتمال زیاد در نظریات و آرای بعدی بتی، به عنوان یک روانشناس و فعال حقوق زنان تأثیرگذار بود است.
بتی در نوجوانی و جوانی در حلقههای یهودیان و مارکسیستها فعالیت میکرد. او عضو روزنامه دبیرستان خود بود و زمانیکه درخواستش برای نوشتن یک ستون در روزنامه رد شد، با همراهی دوستان دیگرش مجله ادبی راهاندازی کرد که در آن بیش از آنکه به مشکلات و مسائل مربوط به مدرسه بپردازد، به مسائل مربوط به خانه میپرداخت.
او در ۱۹۳۸ به کالج دخترانه اسمیت رفت و پس از مدتی در روزنامه کالج مشغول شد و تحت هدایت او روزنامه کالج رویکردهای سیاسیتری پیش گرفت و موضعی ضدجنگ و خشونت اتخاذ کرد. او در ۱۹۴۲ در رشته روانشناسی فارغالتحصیل شد و در ۱۹۴۳ در دانشگاه کالیفرنیا به ادامه تحصیل پرداخت و در فعالیتهای سیاسی به نفع تفکرات مارکسیستی مشارکت داشت، اما آنگونه که در خاطراتش مینویسد به تشویق دوستپسرش ادامه تحصیل و فعالیت دانشگاهی برای اخذ درجه دکتری روانشناسی را رها کرد و به روزنامهنگاری روی آورد. بتی در ۱۹۴۷ با کارل فریدان ازدواج کرد.
در ۱۹۵۷ فریدان تصمیم گرفت پژوهشی درباره فارغالتحصیلان زن کالج انجام دهد. او سلسله مقالاتی با نام «مشکل بدون نام» منتشر کرد و بازخوردهای مثبتی که دریافت کرد، زمینهساز انتشار کتاب مشهور و تأثیرگذار او یعنی “رازوری زنانه” شد. فریدان در۱۹۶۳ کتاب “رازوری زنانه”، که با عناوین مختلفی چون “راز زنانه”، “راز و رمز زنانه” و حتی “عرفان زنانه” در متون فارسی از آن یاد شده است، را منتشر کرد.
او در کتاب “رازوری زنانه” با دقت مسائلی که زندگی زنان آمریکایی (خاصه زنان سفیدپوست طبقه متوسط) را در چند دهه پس از جنگ جهانی دوم تحتتأثیر قرار داده لود، مورد بررسی قرار میدهد. موفقیت این کتاب به حدی بود که “رازوری زنانه” را به یکی از مؤثرترین کتابهای غیرداستانی قرن بیستم تبدیل کرد. این کتاب فریدان را در جهان مشهور ساخت و او را به یکی از پیشگامان آزادی زنان در اواخر دهه۶۰ تبدیل کرد؛ آنهم درست زمانی که پس از فروکشکردن موج اول فمینیسم و پایان جنگ جهانی دوم، بازگشت زنان از مشاغل درآمدزا به سوی خانهها، خانهداری و فرزندآوری به شدت تبلیغ میشد و «خندیدن به فمینیسم به مثابه یک شوخی تاریخی بسیار همهگیر شده بود.»
فریدان در “رازوری زنانه” با شواهد فراوانی توضیح میدهد که چگونه رسانهها و مطبوعات تمام انرژی و سرمایه خود را صرف خانهنشینکردن زنان و چرخاندن توجه آنها از رقابتهای شغلی و موفقیتهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی به سمت مصرفگرایی، فرزندآوری و خانهداری (به دیگر کلام رازوری زنانه) کردهاند. حتی در کالجها به دختران تعلیم میدادند که اگر بخواهند «زندگی فردی معمولی، شاد، سازگار و زنانه آرام و موفق را تجربه کنند، نباید از خود در هیچ چیز؛ جز ازدواج کردن و بچهدار شدن علاقه و جدیت نشان دهند.»
او در کتاب خود که پرسشی بود از نقش زنان، نشان داد که زنان یک قرن پس از شروع جنبش دفاع از حقوقشان، کماکان در وضع نامساعدی به سر میبرند. نگاه خاص او باعث شد که مسئله زنان به شکل متفاوتی دوباره مطرح شده، و یکی از نقاط اوج نظریه فمینیسم مدرن پایهگذاری شود.
سخن فریدان این بود که در حالیکه زنان از مشکلی جدی و بحرانی رنج میبرند، این «مشکل حتی نامی ندارد.» فریدان تلویحاً اشاره کرد که علت نام نداشتن مشکل زنان این است که مشکل آنها، گروه قدرتمندی است که همه چیز از جمله نامگذاری بر مشکلات را در انحصار خود دارد. از نظر او زنان به اشکال متفاوتی تحت این تلقین قرار میگیرند که خوشبختی آنان در خانهداری، عشق، ازدواج، بچهداری و خلاصه «نفی خود» یا به عبارتی ایثار خلاصه میشود.
به اعتقاد فریدان، براساس دانش و بینشی که کمتر از صحت و اعتبار آن پرسیده شده است، فرض بر این است که زنان در جایگاه سنتی خود، که ارکان آن عشق، ازدواج، خانهداری، و بچهداری است، باید راضی و خرسند باشند و اگر نباشند لابد بیمارند. او نکاتی را بیان کرد که به پیشرفت این نظریه رادیکال کمک کرد که دانشی که در جامعه مردسالار عمومیت و مشروعیتیافته است، دانش مردان است. این دانش بر تجارب و تفکرات و چشمانداز و اولویتهای خاص آنان بنا شده است؛ نتیجه این که نه تنها مشکل زنان نامی ندارد، بلکه هیچ بخشی از علم معتبر زمانه ربطی به تجارب زنانه درباره خود آنان ندارد. به این ترتیب، مشکل بدون نام و نیز نامرئی ماندن زندگی و تجربه و درک زنانه، به یکی از ستونهای اصلی فکر فمینیستی رادیکال تبدیل شد.
فریدان میگفت: «به نظر من مشکل اصلی امروز زنان، جنسی نیست؛ بلکه مسئله بر سر هویت است. نوعی جلوگیری یا اجتناب از بلوغ زودرس است که با رازوری زنانه استمرار مییابد و جاودانه میشود. نظریه من این است که همانطور که فرهنگ ویکتوریایی به زنان اجازه نمیداد نیازهای اولیه جنسیشان را بپذیرند یا ارضا کنند، فرهنگ ما هم به زنان اجازه نمیدهد نیاز اولیهشان برای رشد و استفاده تمام و کمال از نیروهای بالقوهشان در مقام انسان را بپذیرند و محقق کنند و این نیاز تنها با نقش جنسی آنها تعریف نمیشود…»
در کنار نوشتن کتاب “رازوری زنانه” یکی از مؤثرترین اقدامات فریدان، ایفای نقش مؤثر او برای تأسیس «سازمان ملی زنان» بود که ریاست نخستین دوره پس از تأسیس آن را نیز خود بر عهده داشت. «سازمان ملی زنان» یا «نا» (NOW) نخستین، بزرگترین و شناختهشدهترین سازمان زنان بود که در سال ۱۹۶۶ تشکیل شد. این سازمان معمولاً به عنوان نماینده اصلی جناح لیبرال موج دوم فمینیسم شناحته میشود. هدف «نا» بسیار وسیع تعریف شده بود و میخواست زنان را به مشارکت کامل در جریان اصلی در حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آمریکا وارد کند و آنها را به موقعیتی کاملاً برابر با مردان برساند. استدلال «نا» در واقع این بود که چون زنان ۵۱ درصد از جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند، پس باید به همین نسبت در مواضع رهبری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته باشند. به علاوه «نا» تأکید داشت که در زندگی زناشویی باید شراکت کامل میان زن و مرد وجود داشته باشد و فعالیتهای آن نیز در حوزهای وسیع اعم از حمایت از زنان در پرورندههای حقوقی، رایزنیکردن در مسائل مربوط به تبعیض علیه زنان، مسائل مربوط به باروری و حق سقط جنین، ایجاد مراکز نگهداری از کودکان و مانند آن بود.
فریدان کتابهای دیگری هم در پیشبرد جنبش برابریخواه زنان نوشت که هیچکدام موفقیت “رازوری زنانه” را تکرار نکردند. او در جشن تولد ۸۵ سالگیاش، در سال ۲۰۰۶ در واشنگتن و بر اثر بیماری قلبی درگذشت. گرچه او را از متفکران فمینیسم برابری میدانند؛ چنانکه حتی در سال ۱۹۸۰ در کتاب “مرحله دوم”، به صراحت از فمینیستها و جنبش زنان خواست که به «برابری واقعی» توجه داشته باشند که هم شامل مردان و هم زنان بشود و در عین حال معتقد بود که جنبش زنان ارتباطی با جنبش همجنسخواهان ندارد؛ اما نمیتوان انکار کرد که آثار و اقدامات او سنگ بنای نظریات رادیکال در جنبش فمینیستی را بنا نهاد و به نظریهپردازی زنانهنگر و زنانهمحور پروبال داد. بر همین اساس، این نگره مهم شناختشناسی، اخلاقی و جامعهشناسی در نیمه دوم قرن بیستم شکل گرفت که مدعی بود توضیح و تبیین این جهان و مسائل آن از خلال زاویه دید و موقعیت بیننده مذکر سفیدپوست غربی شکل میگیرد.
منابع
۱. بتی فریدان، رازوری زنان، ترجمه فاطمه صادقی و دیگران، انتشارات نگاه معاصر، ۱۳۹۲.
۲. حمیرا مشیرزاده، تاریخ دوقرن فمینیسم، شیرازه،چاپ سوم، ۱۳۸۵.
۳. صفحه مربوط به بتی فریدان در دانشنامه ویکیپدیا (انگلیسی)
۴. http://en.wikipedia.org/wiki/Betty_Friedan
۵. سایت مطالعات زنان
۶. http: //womenstudies. ir/archives/13674
Filed under: فمنیسیم |
بیان دیدگاه